جدول جو
جدول جو

معنی خل تور - جستجوی لغت در جدول جو

خل تور
مشنگ، دیوانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل کور
تصویر دل کور
کودن، بی ذوق، تیره دل
فرهنگ فارسی عمید
(گِ)
ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع در 27هزارگزی جنوب اردل، متصل به راه مالرو شلیل به دوپلان. هوای آن معتدل است و 93 تن سکنه دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ تَ)
گل تازه، کنایه از عارض خوبان، دست محبوبان. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ جَ / جُو)
خط اول از هفت خط جام جم که خط لب جام باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ وَ تَ)
خط مستقیمی که از یک نقطۀ دایره به نقطۀ دیگر آن وصل شود، در مثلث قائم الزاویه اطول اضلاع
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طِ)
شعاع نور. خط از جنس نور:
لوح پیشانیش را از خط نور
چون ستارۀ صبح رخشان دیده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(خَلْ لِ خَ)
سرکۀ انگور و آنرا خل خمر بدان جهت گویند که مادام که خمر نشود، سرکه نمیگردد. (ناظم الاطباء). سرکۀ انگور. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خِلْ لِ جَ)
گردو را چون به اندازۀ فندقی شود در سرکه افکنند آن سرکه را خل الجوز گویند و در طب بکار آید. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ تَ)
کهنه تر. ژنده تر: و کار عالم هر سال بی رونقتر می گشت و لباس معاش خلق هر ماه خلق تر می شد. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(کَ هََ)
دهی از دهستان طیبی گرم سیری است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
کوردل. سیاه دل. مقابل روشن دل. (آنندراج) :
بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم
بشرطآنکه ننمائی به کج طبعان دل کورش.
حافظ.
، بی ذوق. کودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
لاتوردورنی ، نام کرسی بخش در ایالت ’پوی ددم’ از ولایت ایسوار، دارای 1421 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان واقع در 56000گزی شمال خاوری زرند و 15000گزی خاور فرعی زرند به راور. دارای یک خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نَلِ)
درختی که موسی علیه السلام را در وادی ایمن به حوالی کوه طور تجلی انوار حق تعالی بر آن درخت مشاهده شده بود. (فرهنگ نظام) (از غیاث اللغات) (آنندراج). نخل ایمن. رجوع به ترکیب های ذیل نخل شود
لغت نامه دهخدا
مریس کانتن دو، نام نقاش فرانسوی مولد سن کنتن (1704-1788 میلادی)
لغت نامه دهخدا
رفت و بازگشت. درمورد ابلیطی که برای مسافرت بنقطه ای و بازگشتن از آن بمبدا خریده می شود اطلاق گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختور
تصویر ختور
فریب دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل آور
تصویر دل آور
دلیر شجاع، جنگجوی غازی جمع دلاوران
فرهنگ لغت هوشیار
معشوق یار
فرهنگ گویش مازندرانی
از طریق بوسه، دل جویی کردن از راه بوسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خواب بی موقع، کسی که عادت به رفتار و حرکات غیرعاقلانه دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
مایه ی درد، درد درونی
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از: دوست ناباب، آدم بی سر و پا، جامع عیوب جسمی شدن، کاملا بدبخت
فرهنگ گویش مازندرانی
فضله ی موش
فرهنگ گویش مازندرانی
خیس آب
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش دل، آتش درون
فرهنگ گویش مازندرانی
سرگین خوک، مدفوع خوک
فرهنگ گویش مازندرانی
مدت زیادی، زمان بسیاری
فرهنگ گویش مازندرانی
میان استخوان دو کتف، خوش خبر
فرهنگ گویش مازندرانی
شیرین عسل
فرهنگ گویش مازندرانی
خل و دیوانه
فرهنگ گویش مازندرانی
محور چرخ نخ ریسی
فرهنگ گویش مازندرانی
شوینده ی لباس، مرخصی گالش مزدبگیر
فرهنگ گویش مازندرانی
چاله ی پر از برگ و شاخه مکان ریختن برگ و شاخه، برگ های انباشته
فرهنگ گویش مازندرانی